سیاسی - تحلیل اخبار روز
تبلیغات سایت
عدم مذاکره اهل بیت علیهم السلام با دشمن
کشورای درگیر دیگه فقیر ندارن؟!
آیت الله علم الهدی امام جمعه ی مشهد و عزرائیل داعشی ها
سید جلال شرمنده ام ...
برای شادی روحش صلوات .
سردار شهید سید جلال حبیباللهپور از رزمندگان لشکر عملیاتی 25 کربلای مازندران روز دوشنبه 31 فروردینماه 1394 در نبرد با پیروان اسلام آمریکایی در سوریه میدان دفاع از حرم بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری (س)، بال در بال ملائک پر گشود.
سیدجلال قرار بود، پنجشنبه ـ سوم اردیبهشتماه ـ 1394 برای شرکت در جشن عروسی پسرش سید علی به ایران بازگردد اما قبل از دیدن دامادی پسرش عنوان پانصد و چهل و چهارمین شهید شهرستان بابلسر را به خود اختصاص داد.
فرزند یکی از قربانیان فاجعهی منا: «عزّت» خود را مدیون «اقتدار ولایی» هستیم نه «دیپلماسی التماس»
محمدجواد اخوان فرزند یکی از قربانیان فاجعه اخیر در مناست. پدر او «مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ محمدصادق اخوان» در این سفر جان خود را از دست داد.
محمدجواد در دلنوشتهای به محضر رهبر انقلاب، مطالبی را بیان کرده است:
«عرض سپاس ویژه این کمترین و دیگر بازماندگان از حضرتعالی آن است که در این زمانه حساس، صلابت و اقتدار برخاسته از صولت حیدریتان، بازیچههای دست دشمن را به عقب راند و میدانیم که این «عزّت» خود را مدیون «اقتدار ولایی» خود هستیم نه «دیپلماسی التماس». یک هفته سرنوشتسازی که ابدان مطهر این عزیزان پاکباخته در صحرای حجاز در سردخانهها و کانتینرها رها شده بود «دیپلماسی التماس» مشغول مصافحه با شیطان بزرگ بود و التماس از «امیرک»هایی که روزی تاجوتخت خود را در قمار احمقانه در حمایت از صدام حسین ملعون باختند!
بگذار عدهای خوشخیالانه وانمود کنند که این «دیپلماسی التماس» بوده است که «عزت و شرف ملت ایران» را حفظ کرده است اما تاریخ گواهی خواهد داد که آن دو جمله از زبان ولی امر مسلمین جهان خارج شد و از «عکسالعمل سخت و خشن» سخن به میان آمد، ورق را برگرداند.»
عید غدیر مبارک:
ما این شکلی درس میخوندیم شدیم این ههه
۲۳پوستر زیبا: صاحب این کشور
تفرقه بین شیعه و سنی
کاش تو دانشکده پزشکی روش درمان دل هم تدریس میشد
حق جو حق طلب باشید.....
تیراندازی مرگبار در زندان
هنوز انگیزه ضارب از این اقدام جنون آمیز مشخص نیست و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.
سرباز ضارب بلافاصله توسط مسئولین زندان دستگیر و جهت تحقیقات و بررسی علل حادثه در اختیار مقامات قضایی قرار گرفت.
همچنین تیمی از سوی سازمان زندانها جهت پیگیری موضوع به محل حادثه اعزام گردیده است.
محمدرضا زارع رئیس شورای تامین شهرستان آباده گفت: یکی از سربازان یگان حفاظت زندان با شلیک به عوامل یگان، پنج نفر را کشت و یک نفر را مجروح کرد.
یه روز اوباما میره سلمونی ..
مرده و زنده را در کامیون می ریختند!
به استناد سایت افسران جوان جنگ نرم :گفتگوی اختصاصی شهرآرا با حمید شاکرنژاد؛ قاری بینالمللی و شاهد عینی فاجعه منا؛ مرده و زنده را در کامیون می ریختند!
چه ساعتی این اتفاق افتاد؟
مشعرالحرام، محلی است میان عرفات و منا که حجاج باید بعداز غروب شرعی روز عرفه یعنی پساز پایان وقوف اختیاری در عرفات به آن سمت حرکت کنند و از آن وقت تا طلوع آفتاب روز دهم ذیالحجه همان روز، اعمال مخصوص این مکان را به جا آورند. ما همانجا توقفی داشتیم.
ساعت ۸صبح بود که همراهبا برخی قاریان حرکت کردیم بهسمت رمی جمرات تا اعمال حج را انجام دهیم. ازدحام در این مکان تاحدی عادی هست اما نه بهاندازهای که همان اول وقت احساس شود.
پساز طی مقداری از مسیر، چندمرتبه جمعیت متوقف شد و دیگر حرکت نکرد؛ طوریکه همه ایستاده بودند. مسیر عبور قفل شد و دیگر تکان نخورد. شدت ازدحام بهاندازهای بود که دیگر نه میشد یک قدم جلو رفت و نه به عقب برگشت. وضع بسیار اسفناکی بهوجود آمد؛ نه آب بود و نه اکسیژن که نفس بکشیم.
یعنی نیمساعت در این حالت متوقف شده بودید؟
گر الان اینجا حضور داشتید، متوجه میشدید که یکربع ساعت هم نمیتوان هوا را تحمل کرد. حتی در حالتی که راه میروید، اذیت میشوید؛ چه رسد به اینکه در جایی با ازدحام جمعیت ثابت بمانید؛ گویی زمان هزار برابر میشود.
واکنش حجاجی که در این شرایط گیر کرده بودند، در این لحظات چگونه بود؟
کمکم موجی از وحشت و حالت مرگ بین مردم ایجاد شد. ابتدا فکر میکردیم که راه باز میشود اما فشاری که روی قفسه سینه وارد میشد و بیاکسیژنی، ترس و وحشت مردم را افزایش داد. ترس از مرگ باعث شده بود برخی از حجاج واکنشهای خاصی نشان دهند؛ برخی با نفسهای بریده فریاد میزدند و بهدنبال راه گریز بودند.
یعنی هیچ راه فراری نبود؟
واقعا هیچ راهی نبود. نمیخواهم درباره کار دولت عربستان قضاوت کنم اما اگر ۱۰متر جلوتر از مکانی را که مسدود کرده بودند، میبستند راه فرار و گریزی بهوجود میآمد. با شرایطی که ایجاد کرده بودند، نمیشد هیچ واکنشی نشان داد.
تشنگی کمکم حالت مرگ ایجاد کرد؛ طوریکه همه خودمان را برای مردن آماده کرده بودیم. همه در شرایط مشابه بودیم و کسی نبود که چنین احساسی نداشته باشد؛ برخیها خودشان را کنترل کردند اما بعضی نه.
همین که پلیس اعلام کرد باید سر جایتان بایستید، عدهای بهخصوص آفریقاییها تصمیم به نجات خود گرفتند و با هلدادن دیگران و به قصد هجومبردن به سمت چادرها و بالارفتن از آنها، استرس را در مردم بیشتر کردند. در این بین عده زیادی زیر دست و پا له شدند.
در خبرها و عکسها میبینیم که مردم روی هم ریخته شدهاند.
بله؛ من جلو بودم و میدیدم جمعیت روی هم میریزند و له میشوند و جنازهها زیاد میشود. جا کم بود؛ درنتیجه به محضی که اولی میافتاد، عده زیادی روی او میافتادند. فردی را دیدم که آنقدر له شده بود که تمام روده و معده و شکمش بیرون ریخته بود.
خودتان هم روی زمین افتادید؟
تاحدی فشار جمعیت را تحمل کردم اما کمکم احساس کردم که قلبم دارد میایستد. در آن شرایط آدم فکر میکند مرگ سراغش نمیآید و هنوز امیدوار است. بهمرور زمان، نفسم بند آمد و قلبم کند زد. داشتم با خدا صحبت میکردم. دیدم باید تسلیم شوم؛ همه اطرافیانی که مردند، مثل من آدم بودند. دست و پایم میلرزید.
چطور نجات پیدا کردید؟
️واقعیتش این است که دیدم اگر بخواهم درکنار جمعیت ثابت بایستم، باسختی و نفستنگی خواهم مرد. میدیدم جمعیت زیادی جلویم دارند میمیرند و جان میدهند. گفتم خدایا اگر قرار است بمیرم، بگذار راحت بمیرم. بین جمعیت افتادم و اشهدم را گفتم. دیگر نفهمیدم چه شد.
صدای آمبولانسها را میشنیدم. دراز کشیده بودم که یک نفر گفت اشهدت را بگو. افرادی رویم آب میریختند تا از آن حالت گیجی درآمدم. بعد به سمت بیمارستان ایرانیها رفتم و بعداز تنفس مصنوعی، سعی کردند بدنم را خنک کنند.
چطور آمبولانسها راه را باز کردند؟
خیلی دیر آمدند؛ وقتی که عدهای مرده یا درحال جان دادن بودند.
شنیدیم که اینطور نبوده که فقط افراد مسن یا سالمند جان خود را از دست دهند و عده زیادی هم جوان بودهاند. درست است؟
⬅شرایط طوری نبود که جوان و پیر بشناسد؛ وقتی اکسیژن نباشد، جوان و پیر نمیبینید. یعنی شرایط جسمی هیچ تاثیری نداشت. اکسیژن که نرسد، جان فرد را میگیرد.
دولت عربستان ادعا کرده است این اتفاق بهدلیل بینظمی آفریقاییها بوده است
شهید منا
شهید شدن یک حاجی پیرانشهری در حادثه تلخ رمی جمرات
شهید شدن یک حاجی پیرانشهری در حادثه تلخ رمی جمرات
در حادثه تلخ جان باختن حجاج در مراسم رمی جمرات امسال یک حاجی پیرانشهری نیز جان خود را از دست داده است.
به گزارش کوردپیام، در حادثه جان باختن جمعی از حجاج بیت الله الحرام در منا متاسفانه تعداد زیادی از حجاج هموطنمان کشته و یا زخمی شدند که در بین اسامی کشته شده ها یک نفر پیرانشهری نیز وجود دارد.
(ا. حسینی) که در مراسم حج امسال شرکت کرده است در یک تماس تلفنی به کوردپیام گفت: حادثه جان باختن تعدادی زیادی از حاجیان در مراسم منا حادثه بسیار دردناک و تلخی بود که تا ابد از ذهن بشریت پاک نخواهد شد.
و ی با اشاره به جان باختن تعداد زیادی از هموطنانمان در این حادثه اظهار کرد: متاسفانه در حادثه تلخ رمی جمرات تعداد زیادی از هموطنانمان نیز کشته و زخمی شده اند که در این میان یک نفر بنام " ابوبکر یوسفی" ساکن شین آباد پیرانشهر که بهمراه کاروان شهرستان مهاباد به مکه مکرمه مشرف شده بود بر اثر ازدحام بیش از حد حاجیان توان مقابله با این فشار را نداشته و جان خود را از دست داد.
حسینی در ادامه افزود: تعداد حاجیان پیرانشهری که امسال برای انجام مراسم حج به خانه خدا مشرف شده اند حدود 140 نفر می باشد و تا کنون بجز این مورد که آنهم جزء کاروان شهرستان مهاباد بوده است خوشبختانه مورد فوتی و یا مفقودی در کاروان پیرانشهر مشاهده نشده است.
انتهای پیام /
آنان که قریبانه رفتند .....
شهدای ما
بی کفایتی ال سعود
نامه دردمندانه نوه شهيد به مسئولان
خواست من این است که در خبرگزاری کردپیام مشکلات ما را نشرکنید تا مسئولان و مردم از وضعیت بیماری مادرم و پدرم باخبرشوند.
به گزارش کوردپیام، نوه شهید، دلنوشته خود که کوله باری از مشکلات زندگیشان بود خطاب به مسئولان به شرح ذیل در اختیار کوردپیام قرار داد تا شاید دریچه ای باشد برای روشنایی...
بسمه تعالی
مسئول محترم خبرگزاری کردپیام پیرانشهر
احتراما اینجانب اسراء آزاده ساکن پیرانشهر و دانش آموز کلاس پنجم ابتدائی و نوه شهید معظم به استحضار عالی می رساند که در شدیدترین مشکلات و بحران اقتصادی و مالی قرار داریم که مربوط به چندین سال است؛ من الان 11 سال دارم و خانواده ام در گردابی از مشکلات غرق شده اند و همین امر باعث شده که کمتر وارد اجتماع شوم.
مشکلات به شرح زیر است: پدرم به مدت 30 سال است بخاطر انفجار خمپاره رژیم بعثی در اطراف روستای لاون توابع پیرانشهر دچار موج گرفتگی شده است و در ضمن موج گرفتگی دچار افسردگی مزمن هم گردیده است و چند بار هم اقدام به خودکشی کرده است که در اورژانس بیمارستان بعد از شستشوی معده او از مرگ حتمی نجات یافته است.
پدرم پارسال اوایل نوروز جهت رفع مشکلات به استانداری مراجعه کرده و درخواست ملاقات حضوری با شخص استاندار را کرده است. ولی مسئولان دفتر استانداری، ملاقات پدرم با اقای استاندار را ندادند که به دلیل بیماری اعصاب و مشکلات شدید خانواده پدرم در دفتر استاندار ناامید شد و اقدام به خودکشی نموده که از طریق انتظامات استانداری و با هماهنگی اورژانس 115 به بیمارستان طالقانی منتقل گردید و بعد از شستشوی معده از مرگ او جلوگیری شد و سه روز در ان بیمارستان بستری شد تا وضعیتش بهتر و بعد مرخص شود.
پدرم یکبار در مرکز بیمارستان رازی ارومیه به مدت یک ماه بستری شد و 6 جلسه به او شوک زدند تا از افکار خودکشی بپرهیزد .
اما مشکلات مادرم: مادرم دختر شهید معظم هستند پدر او در سال 64 یا 65 درمناطق سردشت شهید شده است مادرم هنگام تولد من دچاراختلال بعد از زایمان شد اختلال او به حدی شدید شد که اگر پدرم به موقع نمیرسید خودسوزی میکرد.
بعدازآن مادرم به بیمارستان روانپزشکی منتقل شد و یک ماه چند روزی بستری شد اگرپدرم درآن زمان سرنمیرسید فاجعه ی انسانی بروز میکرد و مادرم بوسیله ی نفت و ریختن بر روی لباسها به زندگی پایان میداد.
بوسیله ی چندبسته قرص هم اقدام به خودکشی کرد. که در اورژانس پیرانشهر از مرگ او جلوگیری گردید الان هم هربار که ما مطلع میشویم که مادرم افکارخودکشی دارد زندگی روی تلخ را به ما نشان میدهد من و پدرم از بیرون رفتن محدودیت داریم و محدودیت با به خاطرافکارخودکشی مادرم است وپ درم بخاطرمادرم دست ازهمه چیزکشیده و بشدت مراقب مادرم است بنیاد شهید پیرانشهر_سردشت و استان در جریان وضع ما هستند و لازم است ازمددکار و رئیس بنیاد شهید پیرانشهر و مددکاران بنیاد شهید استان و رئیس و مددکاران بنیاد شهید بخاطر روابط دوستانه و همدردی و مشاوره های بموقع تشکرکنم.
مادرم تا الان چهارباربستری شده است و سه بار در ارومیه ویک بار در بیمارستان روزبه تهران تحت نظر روانپزشکان بوده است زندگی بسیارسخت و پر عذابی دارم از امکانات اولیه به دلیل فقرمحروم هستم موقعی که به پدرم نگاه میکنم از روی صورتش معلوم است که هزاران بار آرزوی مرگ میکند من فکر کنم هیچ پدری مثل پدرمن سختی نکشیده است.
پدرم با این اوضاع دگرگون شده شبها تا پاسی ازشب بیدار است وبا خود و مشکلات مالی و جانبازی و مادرم خلوت میکند آخرین بار مشخص گردید که مادرم ضمن افسردگی مزمن دارای اختلال دو قطبی می باشد پدرم به تهران مراجعه تا حداقل ازبارفشا رروحی و روانی ما کاسته شود.
درمجلس شورای اسلامی پنج نماینده با نامه ای به آقا شهیدی معادن رئیس جمهورسازمان شهید مکاتبه و از وی تقاضای برقراری مستمری برای پدرم کرده اند ولی تا الان این امر میسر نشده است سپاه پاسداران و نیروی انتظامی هم جانبازی پدرم را با تحقیقات و بررسی های لازم تائید کرده اند که لازم است از هر دو نیروی انتظامی و سپاه پاسداران به دلیل نوع برخورد خوب و همدردی تشکر و قدردانی کنم مشکل پرونده ی جانبازی پدرم بدلیل نداشتن صورت صانحه همزمان می باشد ولی آن زمان پدرم تنها 10ساله بوده و آن زمان بدلیل بمباران رژیم بعثی عراق مردم ترس ورعب داشتند ولی به فکرجمع اوری مدارک نبوده و بیمارستان پیرانشهر آن زمان تنها درمانگاه سربازی بوده است.
بخاطرمشکلات مالی لازم است بگویم در رمضان امسال بمدت یک هفته ما توان خرید نان رانداشتیم بخاطرمشکلات شدید اقتصادی وانتشارآن درروزنامه جامعه کردستان خانواده ی ما برخود واجب دانستند که ازخبرنگارعزیزآقای کاوان عزیزکه برای جامعه ی کردستان قلم میزنند تشکرکنم ازمدیرمسئول آن روزنامه وسردیبرمحترم آقای حوریان نیزتشکرکنم.
لازم است ازهمدردی ونوع کمک بشردوستانه ریاست محترم هلال احمرشهرستان سردشت نیز تشکر کنم او با سخاوت و با مهربانی با ما برخورد کرد و حتی مقداری از وسایل برای ما جهت کمک ارسال نمودند که جای تشکر و قدردانی میباشد برای حفظ سلامتی و طول عمر این عزیزان از خداوند منان آرزوی سلامتی و طول عمربا عزت میطلبم ازشما بزرگوار هم زحمت کشیدید وبه درددل ما گوش کردید نهایت تشکررادارم.
خواست من این است که درخبرگزاری کردپیام مشکلات ما را نشرکنید تامسئولان و مردم از وضعیت بیماری مادرم و پدرم باخبرشوند وحتی احتمال دارد اگربه این شیوه زندگی ما ادامه یابد احتمال دارد بخاطرنداشتن وسایل وامکانات اولیه مدرسه والدین من نتوانند من را به مدرسه بفرستند ومن ازمدرسه محروم وترک تحصیل کنم.؟
انتهای پیام /